دیگر از کوچه بسیجی رد نشد
راه نامردان بی دل سد نشد
بسته شد پرونده اعزام ها
سست شد سوی شهادت گام ها
دستمال عشق را انداختند
خانه ها را روی آ نان ساختند
عکس همت را چرا سوزانده اند
این شهیدان را کجا سوزانده اند
گوهری کو بر سرش چادر سیاه
گشته پیرامون ما شهر گناه
نیست دیگر بر سری چادر نماز
داده سنت جای خود بر پاپ وجاز
کوچه ها باریکه ای از غم شده
از بسیجی های مخلص کم شده
آشنا بر رهبر ما پشت کرد
دست خود را بر علیه اش مشت کرد
چشم هایش چشم های گرگ شد
خود چه گویم همردای گرگ شد
سینه ها تا خانه ابلیس شد
تیره چون اعماق آتلانتیس شد
ای براد ر پیرو آیین حق
قاری "انا فتحنا" و " فلق"
شیعه آری مذهب فطرت بود
بطن آن بر پایه عترت بود
دشمن از هر سو هجوم آورده است
سوی میدان جغد شوم آورده است
چون شبح می تازد او بر قلبها
می نشیند خنجرش در قلبها